Autoconverted from "17.srt"

 

.

در حقيقت، من معلم خودم رو عصباني کردم

 

فکر ميکردم او
استعداد خوداداي منو در نظر نگرفت

 

استعدادي که بعد از هر کار عالي
که ميکردم خودش تعريف ميکرد

 

اما اينطوري نبود
تلاش من باعث تنبيه شدن کساني هم شد

 

و الان که اينجا هستم فقط بايد تلاش کنم
براي پيدا کردن رازهاي مردم در غذا پختن

 

اما اينجا هيچ رازي در درست کردن غذاشون نيست
تنها راز

 

صبر کردن و دعاست
که در اون غذاها اثر ميکنه

 

برنجي که من آماده کردم
فکر ميکردم ميتونم از اون استفاده کنم

 

اما تکنيک اون مرد بود
که آرزويه دايه رو قبل از مرگ به

 

واقعيت تبديل کرد
اما من نتونستم قلبشو بدست بيارم

 

اما برنج اون مرد درستکار
به قلب دايه نشست

 

به اين دليل بانو هن گفت
استعداد من مسموم شده

 

چون اون ميترسيد
من فقط به اون وابسته بشم

 

من به تو به خاطر همچين
معلمي حسوديم ميشه

 

اون احتمالا ميترسيد که تو
فقط با اين استعداد به زندگيت ادامه بدي

 

با معذرت خواستن از معلمت
ميتوني به هدفت برسي

 

اما من به تو اطمينان دارم
با وجود اينکه اشتباه کردي چون

 

تو کسي هستي که موقع
درست کردن غذا آرزو داره

 

که با پختن غذا لبخند رو روي لباي
کسي که غذا رو ميخوره ببينه

 

چانگوم! چانگو! اينو يادت رفته بود
ماله تو نيست؟

 

دوباره اينو فراموش کردم

 

تو اينو کنار منقل گذاشته بودي

 

تو هنوز از اين مداد بزرگ استفاده ميکني؟

 

بله

 

به هر حال ، آقا شما چرا
اينجا ايستاديد؟

 

چطور؟ مشکلي پيش اومده؟

 

الان زمان نوشيدنه
ساعت نزديک هشته

 

چرا شما فکر ميکنيد ساعت هشت وجود داره؟
الان ما ميتونيم بريم و بنوشيم

 

شما ميدونستيد؟ درسته؟

 

چرا شما چيزي نمينوشيد؟

 

آه نه, اينجا معبده
و اگر من اينجا بنوشم

 

اتفاق بدي براي من مي افته
بريم

 

من وقتي توي خونمنون بودم
بر مردي که اينجاست پيروز شدم

 

تو ديوونه اي

 

رو در (SAMA) او امتحان
16سالگي گذروند

 

پس؟

 

بزرگان خانواده من به من فشار آوردن
تا من يه بانوي آشپزخانه بشم

 

تو اينو هم ميدوني
که بانوي آشپزخانه زن پادشاه به حساب مي آد

 

پس من الان اينو درک ميکنم
من نبايد اونو در قلبم قرار بدم

 

او از طبقه صاحب منصبان هست
و من از طبقه متوسط هستم

 

اون پيشخدمت آينده پادشاهه و
من زن پادشاه هستم

 

اين براي يه دفتر کوچيک هست
شما مداد کوچکتر از اين هم دارد؟

 

اين چطوره؟

 

شما هنوز از اين مداد بزرگ استفاده ميکنيد؟

 

بله

 

شما شقايق پيچ، رويينه و موز هندي
رو توي حياط خشک ميکنيد؟

 

يا بالاي پشت بام اونها رو کامل خشک ميکنيد؟ ها؟

 

...فکر ميکنم همينطوره

 

و قارچها رو زير درخت خشک ميکنيد؟

 

جايي که باد بيشتري بوزه، درسته؟

 

اين همه کاريه که من ميکنم

 

خيلي خب

 

از اين استفاده بکن

 

اين يکي از مدادهاي منه
من زياد دارم پس شما ميتونيد از اين استفاده کنيد

 

به نظر ميرسه اين مداد بزرگ
شما رو ناراحت کرده

 

خيلي خب. ممنون

 

آقا، من يه گياهي ديدم
که شما روي اون شبنم ميريختيد

 

...آه، اون...شما بهش چي ميگيد

 

اومده (Hweng-Sung و Gangwon-Do)آه اون از

 

ملکه مادر دومين مرحله مسابقه رو تعيين کرده

 

دکتر دستور داده که براي پادشاه
گوشت سرو نشه

 

چون ايشون بيماري پوستي دارن
وملکه مادر خيلي نگران هستند

 

که شايد خطرناک باشه
بنابراين ايشون از شما خواستم تا ماهي خام پيدا کنيد

 

که ايشون بتونن تمام سال رو از اون استفاده بکنن

 

اما اگه اين ماهي توي سرکه نباشه
ما فقط ميتونيم براي زمستان استفاده کنيم

 

پس فکر کردي براي چي اين رو به مسابقه گذاشتن؟
دکتر به ايشون گفته که

 

ماهي خام براي پوست پادشاه خوبه

 

بهبود حال پادشاه

 

از وظايف درباره و تمام مردمه

 

تمام تلاشتون رو براي پيدا کردن يک راه بکنيد
شما فقط هفت روز فرصت داريد

 

بله بانوي من

 

مگه به تو نگفتم تا وقتي من سرما خوردم تو
به اتاق غذاهاي فوري برو؟

 

!آه

 

چرا منو نفرستادي؟
من اونجا رو دوست دارم، چون ميتونم زياد بخورم

 

ببخشيد بانوي من. من فکر کرم بايد

 

به جاي دوتا دختري بيام که
اونها هم سرما خورده بودن

 

من هم از اونها گرفتم

 

به هر حال من سريع به اونجا ميرم

 

فراموشش کن و بيشتر از اين اوقات منو تلخ نکن
همه چيز گذشته

 

بانوي من

 

فراموشش کن

 

...بانوي من

 

گفتم فراموشش کن

 

اون اينجاست بانوي من

 

کي؟ گيوم يونگ؟

 

بله

 

خوبه. به موقع براي
مسابقه رسيد

 

بانوي من ، مسابقه جديد اعلام شده؟

 

بله

 

برم و به يانگوم بگم برگرده؟

 

حالت بهتر شده؟

 

نه .... تبم هنوز پايين نيومده

 

پس برو داخل و استراحت کن

 

بله بانوي من

 

گيوم يونگ، اينجايي؟

 

بله

 

کجا رفته بودي؟
به خانه برادر من نرفتي؟

 

من فقط رفتم مقداري هوا بخورم

 

تو به تغيير احتياجي نداري
مرحله دوم مسابقه هم تعيين شد؟

 

اون چيه؟

 

اون خيلي دانا و مهربونه
ما به کمک اون ميتونيم برنده بشيم

 

او از ما خواسته تا ماهي خام براي پادشاه بياوريم

 

...اما الان آوردن ماهي زنده

 

...از کجا ميتونيم در کمترين زمان

 

ماهي زنده به قصر بياريم؟

 

منظورتون داييه؟

 

درسته
....فقط اون ميتونه يخ پيدا کنه

 

و به قصر بياره

 

ملکه مادر قصد داره هرچه سريعتر
مسابقه رو تموم کنه

 

...پس يعني اين مسابقه

 

پايان کار بانو هن و يانگومه؟

 

درسته ، مطمئنا

 

بانوي من، من به خاطر فشار زيادي
که شما به خودتون مي آوريد نگرانتون هستم

 

چون امروز ميخواهم از قصر خارج بشم

 

فقط نگران خودت باش

 

راهي پيدا کردي؟

 

نه هنوز

 

اگر الان يانگوم با تو بود
شايد ميتونست کمکت کنه

 

...چرا يون سنگ رو نميفرستي

 

بانوي من ، من برخواهم گشت
فکر ميکنم شايد وقت ديگري اين کار رو انجام بدم

 

!بانوي من ! بانوي من

 

!دکتر! دکتر

 

بانوي من

 

لطفا يه لحظه با من بياييد

 

چي شده؟

 

شما ميخواستيد در مورد راز اون غذا صحبت کنيد؟

 

آه بله.... اما من اشتباه کردم
نميخوام دوباره همون اشتباه رو تکرار کنم

 

من از اين هر روز استفاده ميکردم و
چون زياد بود فکر نميکردم مهم باشه

 

وقتي سبوس لوبيا رو کباب ميکني
از اينها استفاده ميکني

 

،ماهي کوهي خشک شده
قارچ و مقداري گياه

 

اين فقط مزه غذا رو اگه
براي معبد نباشه بهتر ميکنه

 

بعضي مواقع هم ميتوني از گوشت خشک شده
جاي ماهي کوهي استفاده کني

 

اين هم يه راز در غذا درست کردنه؟

 

مطمئنا

 

پس برو و از اون استفاده بکن

 

پادشاه بينوا! چطور اون يه همچين چيزي رو نميدونست؟

 

و چيزي رو ميخورده که مزه خوبي نداشته؟

 

شما داريد از اينجا ميريد؟

 

بله

 

منم همينطور

 

منم همينطور. من مثل ماهي کوهي
از خونه رفتن ميترسم

 

مثل پولکهاي خشک شده کوبيده ميشم
يا مثل علفها خشک ميشم

 

يا مثل برنجهاي رو زمين کتک ميخورم

 

يانگوم، بيا همينجا بمونيم

 

...داگو

 

تو گفتي که اين جا رو دوست داري
تو نگفتي؟

 

اما من کنجکاوم بدونم
در طول مسابقه چه اتفاقي افتاده

 

يخها رو آورديد؟

 

بله قربان

 

بريد و کوزه ها رو پر از آب دريا بکنيد
و چندتا ماهي زنده هم بياريد

 

بله قربان

 

اگه موفق بشيم ميتونيم ماهيها رو
به قصر بفروشيم

 

يا با قيمتي بالا به عاليرتبه ها

 

بله ما ميتونيم در اين راه موفق بشيم

 

اينجا چيکار ميکنيد!؟
بانوهاي دربار اينجا زندگي ميکنن

 

ميدونم، من اجازه دارم

 

پس لطفا منو پيش بانوي اول آشپزخانه ببريد

 

دنبال من بياييد

 

صبر کن، تو اينجا بمان
اون نبايد ازاينجا فرار کنه

 

بله قربان

 

چيه؟ چي شده؟

 

ما در حال تحقيق بوديم روي
يک مکان گمنام

 

و به يک فرد مشکوک شديم

 

و؟

 

وقتي اون فرد رو تعقيب ميکرديم
يکي از سربازان گفت

 

اونو ديده که به اينجا اومده
پس لطفا به ما اجازه بديد اتاقها رو بگرديم

 

مطمئنا، دنبال من بياييد

 

گوش کنيد
لباسهاتون رو بپوشيد و بياييد بيرون

 

چرا چراغ اون دوتا اتاق خاموشه؟

 

اون اتاق بانوهاي درباره
و الان براي کاري

 

به دستور ملکه مادر از قصر خارج شدن

 

اول اون اتاقها رو بگرديد

 

بله قربان

 

با دقت بگرديد

 

بله قربان

 

با دقت بگرديد

 

بله قربان

 

صبر کنيد

 

!اي بي وجدان

 

قربان! من هيچ کاري نکردم

 

اونو ببريد بيرون

 

بله قربان

 

!قربان! قربان

 

از کمک شما متشکرم

 

....آه، قابلي نداشت

 

بانوي من! چه اتفاقي افتاده؟

 

من شنيدم يه مشکل رسمي و دولتيه

 

يه مشکل دولتي؟

 

نميدونم
اينجا رو مثل اولش تميز کنيد

 

بانو چويي ناراحت ميشه اگه
اينجارو اينجوري ببينه

 

بله بانوي من

 

اينو ببينيد!....خيلي قشنگه

 

منم يه دونه دارم! خيلي قشنگه

 

....بزار اينو امتحان کنم

 

اين قشنگ نيست؟

 

فکر ميکني قيمت اين چقدر ميتونه باشه؟
مطمئنا اين ها خيلي گرونن

 

اين به قشنگيه اونيه که ملکه داره

 

کي ما هم ميتونيم يه همچين چيزهايي داشته باشيم؟

 

چقدر اينها بي وجدان هستند
اين کتاب که بايد

 

به بانوي اول آشپزخانه برسه
به بانو چويي داده شده

 

بانو چويي تو الان
واقعا به من بي احترامي کردي

 

لطفا آنها رو بفرستيد
و تو اونها رو تحويل بگير

 

مطمئنا، نگران نباشيد، فقط آماده باشيد
براي بانوي اول آشپزخانه شدن

 

مشتريهايي رو که اشقه رو بخرن رو پيدا کردي؟

 

بله، معامله فرداشب انجام ميشه
...اما

 

چي شده؟

 

چند نفر اين اطراف در مورد قيمتهاي

 

اشقه ي درو شده از صحرا سوال ميکردند

 

واقعا؟ کيا بودن؟

 

آنها شبيه بازرگانان عادي بودند

 

اما اگه بخوان پول خوبي بدن
چرا پس سوال ميکردن؟

 

...بله، به نظر ميرسه

 

چي شده؟ چيز مشکوکي ديدي؟

 

نه

 

ما افرادي رو ديديم که
نشان دولتي داشتن

 

واقعا؟

 

اونها افراد مربوط به قصر بودند

 

همونطوري که گفته بودي

 

پس بهتره شناخته نشيم
بايد محرمانه تحقيق کنيم

 

بله

 

و اونجا چه اتفاقي افتاد؟

 

الان چندين ساله که محصول
زمين کم نشده

 

واقعا؟

 

و ما فهميديم که اشقه ها براي بازرگان معروف
پان سول چويي فرستاده ميشه

 

پان سول چويي؟.....خوبه
من اينو به مقامهاي بالاتر گزارش ميدم

 

بله قربان

 

يون سنگ.....چاگ يي

 

چطور برگشتي؟
حال دايه بهتر شده؟

 

نه...اون مرد
....پزشک رفته تا

 

به ملکه بگه

 

واقعا؟
ملکه الان بايد خيلي ناراحت باشه

 

بله

 

اما چطور آشپرخانه اينقدر خلوته؟
بقيه کجان؟

 

بانو چويي و بانو هن
براي دومين دور مسابقه

 

از قصر خارج شدن

 

بعلاوه بانو مين و چندتا از بانو هاي
آينده دربار هم سرما خوردن

 

پس ما بايد همه کارها رو بکنيم
اما تاوقتي که تو اينجايي

 

فکر ميکنم ما بتونيم کمي استراحت بکنيم

 

موضوع ايندفعه مسابقه چيه؟

 

چرا کارهاتون رو انجام نميديد؟

 

بانوي من، من برگشتم

 

خوبه

 

او هنوز بايد ناراحت باشه

 

در هر صورت من نگرانم که
اون تونسته ماهي پيدا کنه

 

که ما بتونيم تمام سال اونو بخوريم؟

 

ماهي خامي که بشه تمام فصل اونو خورد؟
اين موضوع مسابقه دومه؟

 

بله، اما به نظر ميرسه نتونسته
هنوز چيزي پيدا کنه. نه؟

 

شايعه شده ملکه مادر براي اين، اين موضوع رو
انتخاب کرده تا بانو چويي برنده بشه

 

چون بازگان چويي ميتونه اينو پيدا کنه

 

بانوي من، چيزي پيدا کرديد؟

 

ساکت باش، کارتو بکن

 

تو برگشتي؟

 

بله بانوي من

 

ما خيلي وقته که با هم هستيم

 

اما اينجا افراد زيادي نيستن

 

که مثل ما با هم دوست نباشن

 

بله، ...من خيلي معاشرتي نيستم
من فقط با ميونگ صحبت ميکردم

 

تو هنوز منو به خاطر اون ماجرا سرزنش ميکني؟

 

فقط به خاطر اينکه بانو يونگ گفته
منم بايد نتيجه مسابقه

 

رو قبول کنم

 

پيداش کردي؟

 

هنوز نه

 

بانو هان نميخواد با اينکه من اشتباهم

 

.رو فهميدم منو ببخشه
اگه منو نبخشه چه اتفاقي مي افته؟

 

اما تو هنوز اينجا کسي رو داري

 

کسي که من اونو خيلي ميخوام

 

کسي که فکرش هميشه در قلب منه

 

تو کسي رو داري

 

چيزي شده؟

 

من دوست دارم از الان هر روز اون کتاب رو بخونم

 

بله،... اما تو نبايد اونو از اينجا خارج کني
همينجا بخونش

 

حتما، من ميخوام تمرينات سخت تري رو شروع کنم

 

و به خانواده وفادار بمونم

 

مثل اينکه بيرون رفتنت موثر بوده
طرز فکرت تغيير کرده

 

بله، من فهميدم غذا و خانواده مهمترين چيزيهاست

 

!هونگ! هونگ

 

من همين الان ميخواستم برم خونه
چيزي شده؟

 

تو اتاق منو تميز کردي؟

 

من وقتي شما رفتيد اتاقتون رو تميز کردم

 

داخل گنجه رو هم تميز کردي؟

 

نه... شما به من گفتيد
نبايد اونجا رو تميز کنم

 

پس چه اتفاقي افتاده؟
چه کسي داخل اتاق من شده!؟

 

!يانگرو! يانگرو

 

بله بانوي من

 

وقتي من نبودم اتفاقي افتاده؟

 

آيا بانوي بازرس اتاقها رو چک کرده؟

 

نه، يک مرد خطرناک توي اتاق شما مخفي شده بود

 

بنابراين افراد گارد سلطنتي اتاق
رو براي پيدا کردن اون گشتند

 

چي؟ افراد گارد سلطنتي؟

 

پس، آنها کتابهاي من رو هم برداشتند؟

 

نه، آنها فقط اون مرد رو بردند

 

پس کتاب من کجاست؟

 

چون اون توي گنجه مخفي شده بود
همه وسايل گنجه رو بيرون ريختند

 

اما ما همه چيز رو سر جاش گذاشتيم

 

بله، درسته. بانو يونگ
به ما گفت همه چيز رو مرتب کنيم

 

بانو يونگ؟

 

بله، ايشون هم با ما اينجا بودن
ما به چيزي دست نزديم

 

بانو مين و دخترها هنوز
نتونستن سرما خوردگي رو رد کنند

 

به اونها گفتم داخل اتاقشون بمونن
بنابراين براي پادشاه هيچ خطري نداره

 

....من ميدنم سر شما شلوغه
اما مطمئن بشيد همه با هم کار ميکنن

 

به بانوي من

 

چطوري؟

 

آنها گفتن افراد گارد سلطنتي وقتي
که من نبودم وارد اتاقم شدند

 

و بانو يونگ هيچ چيزي در اين مورد نگفت؟

 

نه.... او مرموزه

 

....البته....بايد بدونيم اون چيکارست

 

او ميخواد توي روز مسابقه اينو مطرح کنه

 

اگه ملکه مادر بدونند که من وقتي که

 

بانو يونگ بانوي اول آشپزخانه شد
از اون سنت پيروي نکردم

 

در مورد من چطور فکر ميکنه؟

 

فکر ميکنم اون حقيقتشو به آقاي
اُه کيوم هو گفته باشه

 

نه تنها اين بلکه بانو يونگ به
يک رقابت سالم اشاره کرد

 

و چون من تمام سال اين کتاب رو داشتم
حتما منظوري داشته

 

پس الان بايد چيکار کنيم؟

 

ما بايد اورو وادار کنيم
و با او وارد معامله بشيم

 

که اگه من مسابقه رو ببيازم
چيزي رو لو نده

 

چرا بايد به اين خواسته ما رسيدگي کنه؟

 

اما ما بايد اون رو متقاعد کنيم
ما فقط 3 روز وقت داريم

 

اين واقعا براي سرماخوردگي مفيده؟

 

بله، من اينو توي معبد ياد گرفتم
به اون ميوه درباري و سوپ جو ميگن

 

اول ميوه رو در شراب درباري
روي آتش ميجوشونيم

 

و بعدش چاي جو و نمک و عسل رو اضافه ميکنيم

 

تو توي معبد هم درباره غداها فکر ميکردي؟

 

نه واقعا

 

اون هنوز مضطربه

 

منم همينطور فکر ميکنم
من وقتي اون مضطربه ميترسم

 

يون سنگ، تو ميري از اون بپرسي چيزي پيدا کرده يا نه؟

 

اون به منم چيزي نميگه

 

....لطفا

 

چي شده؟

 

بانوي من، شما تونستيد
جواب سوال رو پيدا کنيد؟

 

چرا ميخوايي بدوني؟

 

....فقط به خاطر اينکه

 

....يانگوم

 

چيزي پيدا کرده؟

 

به من چيزي نگفت، چرا خودت امتحان نميکني؟

 

کجا؟

 

اون چيزي آورد اما با هيچکس صحبتي نميکرد

 

فکر ميکنم ميخواست با اونها کاري بکنه

 

واقعا؟

 

اين چيه؟ همش فاسد شده

 

يعني اون تسليم شده؟

 

من بايد سعيم رو بکنم تا چيزي پيدا کنم

 

تو بدون اجازه ميخوايي بري بيرون؟

 

فکر کنم نميتونم؟

 

نه، اگه بري قبل از بانوهاي دربار
من تورو تنبيه ميکنم

 

پس من به دفتر غذا ميرم
فکر کنم داگو اونجا باشه

 

فکر ميکني اون بدونه؟

 

او مزه گوشت نهنگ رو ميدونست
ممکنه در مورد اين هم بدونه

 

برو و بگيرش

 

....اما...يعني...چطوري

 

تو گفتي الان با اون بودي. درسته؟
برو و بگيرش.... اگه نتونستي

 

ديگه فعلا به خونه برنگرد
فهميدي؟

 

چطور ميتونم اينکارو بکنم؟هيچ راهي نيست

 

تو بايد اين کارو بکني
سريع برو

 

اگه نتوني ديگه هيچ غذايي
نخواهيم داشت

 

منو هل نده. من بدن ضعيفي دارم

 

!عجله کن

 

!عجله کن

 

بانوي من

 

يانگوم، چطوري؟

 

خويم. شما چيزي در مورد ماهيهايي

 

که بتونيم تمام طول سال استفاده کنيم ميدونيد؟

 

چي؟ در مورد چي صحبت ميکني؟
اونها در طول تابستون فاسد ميشن

 

چطور ميشه چيز زنده اي رو در
طول سال مصرف کرد؟

 

مگر اينکه کنار دريا زندگي کني

 

چرا همچين سوالي مي پرسي؟

 

من هيچوقت تورو نديدم که
سوالهاي غير معقول بپرسي

 

داگو هم نميدونه؟

 

وقتي من نميدونم اون چطوري بدونه؟

 

....او به همه جا سفر کرده

 

پس برو و از خودش بپرس

 

کجاست؟

 

بله، اينطوري اتفاق افتاد

 

منم

 

سلام

 

رئيس گارد سلطنتي چه چيزي دوست داره؟

 

مطمئن نيستم اون دوست داره با
ما تمرين کنه و کتاب بخونه

 

اما اون از نظر طبقاتي با ما فرق ميکنه

 

پس شايد او دوست داره ترقي کنه و
پست بالاتري بگيره

 

چي؟ پست بالاتر؟

 

اون همچين چيزي رو دوست داره؟

 

کجا ميتونم اونو بخرم؟

 

اين چيه؟

 

لطفا اينو بگيريد و استفاده کنيد

 

اجازه نديد آفتاب به اون بتابه
کلمات اون بهم ميريزه

 

اين طلسم خوش شانسيه
شما بايد اينو توي گاوصندوق نگه داريد

 

اين چه نوع طلسم خوش شانسيه؟

 

...پادشاه پير چين هم از اون استفاده ميکرد

 

اگه نگه اش داريد خيلي اثر داره

 

شما فرمانده اين گارد سلطنتي ميشيد

 

اينو برگردون

 

...من اينو کشيدم بدون اينکه حتي يک پني خرج کنم

 

قربان من آماده مرگم
فکر کنم اين وظيفه منه

 

به شما کمک کنم تا به يک
فرد موفق تبديل بشيد

 

من خوشحالم به شما بگم
که نميخواد حتي مقداري پول خرج کنيد

 

من منظور شما رو نميفهمم
اما فکر شما رو درک ميکنم

 

اينو برگردون

 

خيلي خب. من ديگه هرگز
همچين چيزي نقاشي نميکنم

 

...با اين شکل و

 

اضافه کردن اين
يه شکل عالي ساختم

 

اين مشهور ترين نوعه اشقه هست
که شما را جاويدان ميکنه

 

بله، اين ريشه هاي صاف
دقيقا شبيه اشقه هست

 

من نميدونم چرا تو اينکارو ميکني
اما ديگه بهتره تمومش کني

 

اينو برگردون

 

قربان، من سزاوار مرگم
ديگه به ريشه هاي صاف اشقه نميگم

 

اون يه نابغه هست، از کجا فهميد؟

 

هنوز نرفتي!؟

 

قربان، من واقعا پشيمان هستم

 

ديگه هيچ وقت اين کارها رو براي شما نميکنم

 

اما ميدونيد هيانگ سونگ کيه؟

 

هيانگ سونگ؟ اون کيه؟

 

چي، شما نميشناسيدش؟

 

يک بار هست که به اون جائه يويي ميگن
...و در آخرين اتاق

 

در سمت راست، اون منتظر
براي شما هر کاري بکنه

 

هي، چرا به من توهين ميکني؟

 

من در برابر تو خيلي صبر
نشون دادم

 

تمومش ميکني يا ببرمت پيش پليس؟

 

قربان، توهين؟ واقعا من
...سزاوار مرگم. همسر به من گفته

 

تا از شما اين اجازه رو بگيرم که براي
افراد گارد نوشيدني بياريم

 

پس من فقط...من سزاوار مرگم قربان

 

قربان، من داشتم ميرفتم

 

همسرم به من گفته تا از شما اين اجازه رو
بگيرم که براي افراد گارد نوشيدني بياريم

 

آخه من به اون گفتم با شما خيلي صميميم

 

پس قربان، من ديگه هيچ وقت اين کارو نميکنم
...لطفا

 

داگو

 

يانگوم

 

من يه مشکل بزرگ دارم

 

زنم منو از خونه بيرون انداخته

 

اگر من نتونم اجازه آوردن نوشيدني براي افراد
گارد رو بگيرم

 

چيکار بايد بکنم؟

 

اما چرا اينهمه راه رو تا اينجا اومدي؟

 

اينجا مکان تمرين سربازهاست

 

ميدونم

 

تو ميتوني نوشيدني هاتو بياري به خونه من

 

من اونها رو با سربازهاي ديگه تقسيم ميکنم

 

قربان، واقعا؟

 

بله

 

او خيلي بخشنده هستت

 

قربان، شما نگفتيد خونتون کجاست
...قربان

 

بانوي من، شما جواب رو پيدا کرديد
درسته؟

 

امتحانش کن

 

بله؟

 

چرا منو مجبور ميکني هر
چيزي رو دوبار بگم؟

 

بله بانوي من

 

اونو مزه مزه کن

 

بانوي من مزه اين در حال
ناپديد شدنه

 

در مقايسه با ماهيهاي ديگه
اين خيلي گوشتي تره

 

و اولش يه مزه عجيبي داره
اما بعد از چشيدن کامل مزه اش بهتر ميشه

 

اين لقمه ماهيه زنده ست

 

بله؟

 

فقط مردمي که کنار سواحل جولا دو
زندگي ميکنن اينو ميخورن

 

و من اتفاقي تعدادي از
اهالي دولا جو رو ديدم

 

و من فکر ميکنم اين يه غذاي عالي
براي طول سال باشه

 

اين براي بدن هم مفيده؟

 

دکتر به من گفت لقمه ماهي براي مشکلات

 

بلغ و هضم و جريان خوب
و همچنين براي معده مفيده

 

پس من فکر کردم حتما براي
پادشاه هم مفيده

 

و....الان....مطمئن شديم

 

ما بايد برنده بشيم ...ما برنده خواهيم شد

 

بانوي من، شما منو بخشيديد؟

 

بانوي من؟ لطفا؟

 

لطفا منو ببخشيد بانوي من؟ بله؟

 

چرا من تورو خوب نميشناسم؟

 

اما انسانها درک نميکنند
تا وقتي تغيير کنند

 

اگر با اصرار يک کارو انجام بدي

 

تشخيص درست يا غلط بودن اون مشکله

 

اول بايد تلاش کني که خودت بتوني
مشکلت رو حل کني

 

و بعد از کارهايي که حدس ميزني
قابل انجام استفاده کني

 

اگه اينکارو نکني هيچوقت
راهي رو که ميري نميبيني

 

و فقط مشکلات سر راهت رو ميبيني

 

بله بانو من، هيچ وقت فراموش نميکنم

 

خوبه. ديگه کافيه

 

بانوي من، شما شبيه مادر
من که مرده هستيد

 

....بانوي من سلامتي شما در خطره

 

من فکر ميکنم اين به خاطر سردي هواست

 

بله،...تعداد زيادي از از بانوهاي
آشپزخانه هم سرما خوردن

 

بانو يونگ؟ شما داخل هستيد؟

 

بله

 

لازم نيست بلند بشيد

 

يون سنگ، بيرون منتظر باش

 

ما فقط يه نکته رو ميخواهييم بگيم

 

منو ببخشيد

 

ما اشتباه کرديم

 

...اتفاق افتاد

 

کتاب به شما برگردونده شد
همون اتفاقي که بايد مي افتاد

 

من اين دور مسابقه رو ميبازم

 

من ماهي زنده رو نمي آرم
....لطفا

 

اگه ميخواييد در اين مورد صحبت کنيد لطفا بريد

 

حال من خيلي بده

 

ما فقط دو روز وقت داريم
بايد يه کاري کنيم

 

بله بانوي من

 

فکر ميکنم مزه اش نسبت به
ديروز بهتر شده

 

من شنيدم بعد از 6روز بهترين ميشه

 

و فردا روز ششمه

 

بله

 

ما ايندفعه ميتونيم ببريم

 

اما بانو چويي راه ديگه اي پيدا نکرده؟

 

نگران نباش من از اول
درموردش از چف گانگ پرسيدم

 

بانوي من، شما به من گفتيد که نبايد به خاطر
پيروزي ديگران رو به زحمت بياندازيم

 

و شما اينکارو کرديد

 

!نه، چف گانگ فقط به من گفت....تو

 

امشب نوبت شيفت منه
...و ما فردا صبح بايد

 

مستقيما به محل مسابقه
بريم، اينو بيار

 

بله بانوي من

 

يه ماهي هم زنده نموند؟

 

نه...فکر کنم شيشه ها توي راه لرزيدن
و همه ماهي ها زخمي شدن و مردن

 

آه، چطور همچين اتفاقي افتاد؟

 

...مشکلي بزرگيه
حتي يک ماهي زنده هم توي شيشه نمونده

 

يه مشکل بزرگتر هم هست

 

مشکل بزرگتر؟

 

بانو يونگ همه چيز رو درباره
کتاب مخفي که

 

فقط به بانوهاي اول آشپزخانه
ميرسه فهميده

 

چي؟ و؟

 

بانوي اول و بانو چويي خيلي در مورد اين موضوع با اون صحبت کردند

 

اما ما فکر ميکنيم بانو يونگ قصد داره فردا همه چيز رو به ملکه مادر بگه

 

پس ما بايد متوقفش کنيم
ما بايد اونو متوقف بکنيم

 

اين يعني مرگ من
به نظر ميرسه که به هيچ طريقي راضي نميشه

 

من معضرت ميخوام. بايد
اونو جاي بهتري ميزاشتم

 

پس هيچ راه ديگه اي نيست
...بايد جلوي اونو بگيريم تا

 

فردا اونو نشون کسي نده

 

چطوري؟ چطوري اين کارو بکنيم؟

 

چون اون مريضه ما ميتونيم با استفاده
...از پرستارش به اون دارو بديم

 

بانوي اول! شما اينجاييد؟

 

اين صداي کاردار اول نيست؟

 

چي شده؟

 

مشکل بزرگي پيش اومده
دنبال من بياييد

 

چي شده؟

 

بعدا ميگم. بانو چويي
من ميخواستم بانو يونگ رو صدا کنم

 

اما چون ايشون ضعيف شدن
نميتونن سريع بيان

 

پس شما ميتونيد با ما بياييد
و بعدا همه چيز رو براي ايشون تعريف کنيد

 

چي شده؟

 

فعلا بريم. عجله کنيد

 

به گفته دکتر
...يک بيماري واگيردار

 

در قصر شايع شده

 

بيماري واگيردار؟

 

منظور شما اينه که
هنوز اون رو شناسايي نکردن؟

 

اين بيماري علامت خاصي نداره و
علائمش شبيه سرماخوردگيه معموليه

 

و دليل اينکه هيچ چيزي نديديم

 

به گفته دکتر اين بيماري
از انواع سرماخوردگي نيست

 

اما يک بيماري ناشناخته هست

 

پس بيماري دو بانوي آينده دربار
سرماخوردگي نيست؟

 

پس در آشپزخانه دربار
هم گسترش يافته؟

 

بله، تعدادي از دختر ها حالت سرماخوردگي دارند

 

اگر در آشپزخانه دربار هم شيوع يافته
جايي که غذاي پادشاه آماده ميشه

 

اين يه مشکل بزرگه

 

دکتر همه اطراف قصر رو ميگرده تا
راه چاره اين بيماري رو پيدا کنه

 

اما واقعا گفتن چيز قطعي
در اين مورد خيلي سخته

 

بله، ما بايد کاري بکنيم

 

اول تمام بيماران بايد قصر رو ترک کنند

 

بله، من ميگم تمام کساني
که مشکوک هستند رو پيدا کنيم

 

و امشب اونها رو
از قصر خارج کنيم

 

بله قربان

 

من ميرم که اينو به پادشاه هم گزارش بدم

 

من از کارداران و گاردي ها بازديد ميکنم
...و بانوي اول

 

شما بايد از تمام بانوهاي دربار
بازديد کنيد

 

بله قربان

 

پس اين کارها رو سريع و ساکت انجام بديد
نبايد هيچ هرج و مرجي راه بيفته

 

ديگه حرفي نيست
...فقط به تمام گوشه هاي اقامتگاه بريد

 

و ببينيد چه کساني اين علائم رو دارند

 

و اونها رو در ليست بنويسيد

 

تا افراد گارد سلطنتي اونها
رو به بيرون از قصر ببرن

 

بله بانوي من

 

حتي اگر کسي خواب بود شما
حتي نبايد يک نفر رو فراموش کنيد

 

...بانوي من

 

خداوند به ما کمک کرد

 

بله

 

من نگران آشپزخانه هستم پس افراد
گارد سلطنتي رو اول پيش من بفرستيد

 

خيلي خب

 

بانوي من، من بازرس هستم

 

بانوي من شما مبتلا به يک بيماري ناشناس شديد
پس بايد همراه ما از قصر خارج بشيد

 

تا سلامتيتون رو به دست بياوريد

 

بيماري عفوني؟ فقط زانوهاي من درد ميکنه!؟

 

نه بانوي من....يک بيماري ناشناس
در قصر شيوع پيدا کرده

 

پس ما بايد همه رو ببريم بيرون
لطفا دنبال من بياييد

 

اين دستور اعلي حضرته

 

خيلي خب

 

بانوي من، اينجا خيلي ساکته

 

الان وقتيه که همه بايد جمع بشن

 

يعني اتفاقي در آشپزخانه مرکزي افتاده
که ما از اون بي خبريم؟

 

مطمئن نيستم....اما اگه چيزي تغيير کرده باشه ما بايد با خبر ميشديم

 

من هم درباره اش شنيدم
چطور کسي تا حالا چيزي نفهميده بود؟

 

معضرت ميخوام بانوي من،...اين بيماري اصلا
...شباهتي به بيماريهاي قبلي نداره و علائم اون

 

خيلي قابل رويت نيست براي همين
دکتر تا حالا نفهميده بود

 

من هم شنيدم، اما
اين ميتونست خيلي خطرناک باشه

 

من شنيدم بانوهاي آشپزخانه اي که غذاي پادشاه رو آماده ميکنند هم به اين بيماري خطرناک مبتلا شدن؟

 

بله بانوي من، متاسفانه در
آشپزخانه دربار هم ديده شده

 

و بانو يونگ بانوي
...اول آشپزخانه

 

چي؟ بانو يونگ؟

 

بله، و ايشون هم ديشت از
قصر خارج شدند

 

...و مسابقه امروز

 

چه چيزي الان خيلي مهمه؟

 

تو بايد اين بيماري واگيردار
رو دفع کني که از راه غذا انتقال پيدا ميکنه

 

پس، الان ما چه کار بايد بکنيم؟

 

نگران نباشيد، من به بانو
...چويي گفتم تا با دقت

 

تمام آشپزخانه رو جست جو بکنه
پس نگران نباشيد

 

چي شده؟ بانو يونگ و بانو مين کجا هستند؟

 

بانو يونگ رو ديشب به بيرون از قصر بردند

 

به خاطر يک بيماري واگيردار

 

چي؟ بيماري واگيردار؟

 

بله، بيماري که علائمش مثل سرماخوردگيه

 

تمام جزئيات رو به من بگيد
چه اتفاقي افتاده؟

 

من فکر ميکنم ديشب وقتي شما
شيفت بوديد اين اتفاق افتاد و

 

همه رو از آشپرخانه دربار خارج کردند

 

بله دکتر تازه ديشب متوجه
اين بيماري شده

 

براي همين تمام بانوهاي بازرس و گارد سلطنتي
ديشب به اقامتگاه ما اومدند

 

و هرکسي که اين نشانه رو داشت
به بيرون از قصر بردند

 

الان چيکار بايد بکنيم؟
اگه مريضي بانو يونگ خيلي شديد باشه چي ميشه؟

 

من حتي با ايشون خداحافظي هم نکردم

 

بانوي من، بانوي اول شما
و يانگوم رو صدا زدند

 

به محل اقامتشون

 

خوبه

 

گريه نکن

 

براي بانو يونگ چه اتفاقي افتاده؟؟

 

ايشون حالشون خوب نبود
و همچنين به اون بيماري هم مبتلا شده بودند

 

بنابراين مسابقه امروز منتفي شده

 

و ملکه مادر واقعا در مورد اين بيماري نگرانه

 

چون که بانوي اول آشپزخانه هم
به اون بيماري مبتلا شده

 

در واقع اين بيماري واگيردار
از راه غذا منتقل ميشه

 

بنابراين چطور ايشون نبايد نگران باشند

 

وقتي بانوهاي آشپزخانه مرکزي
به اين بيماري مبتلا شدند؟

 

پس به آشپزخانه بريد و تمام
،بانوهاي دربار

 

غذاها ، و ظرفها رو چک کنيد
تا اتفاق بدي نيفته

 

بله بانوي من

 

بانو چويي شما ميتونيد اينجا بمونيد

 

تا باهم بقيه اتاقها رو چک کنيم

 

بله بانوي من

 

بريد و کارها رو بکنيد

 

بله بانوي من

 

من زمينه تغيير بانوي اول آشپرخانه
...رو در ملاقات بعديم با

 

اّه کيوم هو ، کاردار و بانوان
دربار آماده ميکنم

 

اما کاردار اول به اين راحتي
قانع نميشه

 

به اين خاطر من ميخوام با ايشون
...ملاقاتي انجام بدم و تو برو

 

و به تمام بانوهاي دوم دربار
اين چيزهايي که من گفتم رو بگو

 

حتما

 

اگه تعداد ما بيشتر بشه
کاردار هيچ کاري نميتونه بکنه

 

الان که بانو يونگ اينجا نيست
چه اتفاقي مي افته؟

 

و مسابقه کاملا تمام شده؟

 

الان وقت فکر کردن در مورد
اين چيزها نيست

 

ما اول از همه بايد نگران
سلامتي پادشاه باشيم

 

شما هنوز در حال صحبت کردن هستيد!؟
!شما بايد کار کنيد

 

بانوي من، چيز عجيبيه

 

چي شده؟

 

بانو يونگ بيماري شديدي داشت
اما هيچگونه علائم سرماخوردگي نداشت

 

ايشون اصلا تب نداشت
و مثل بانو مين استفراغ نميکرد

 

و؟

 

...فقط زانوهاشون درد ميکرد

 

و به خاطر کليه شون دارو مصرف ميکرد

 

پس شايد ديشب اين طوري شدن!؟

 

اما ايشون تا شب حالشون خوب بود
ايشون خوب ميشن؟ درسته!؟

 

ايشون برميگردن؟ درسته!؟

 

بله، پس نگران نباش

 

درسته؟ بانوي من؟ درسته؟

 

.